• وبلاگ : سايه گاه خنک تنهايي
  • يادداشت : شيشه بخار گرفته
  • نظرات : 3 خصوصي ، 31 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    سلام
    خيلي خوب بود
    فقط دو قسمت تکرار وجود داره که مي تونه تو ذوق خواننده بزنه.
    يکي اونجا که مي گه: با لباس سياه و شال سياه
    و يکي ديگه اينجا: گل سري که زماني يادگار چيزي بود

    و بوي عطر زنانه ملايمي

    که آن هم زماني يادگار چيزي بود
    البته اين نظر من بود.
    موفق باشي
    سلام
    دلنوشته ي با احساسي بود.غمگين ولي زيبا....
    + نگار 
    ماي گاد......

    جيگر فوق العاده بود...هم وبت که تا حالا نيومده بودم سراغش،هم دل نوشته ات!!!

    فکر ميکنم شعري به اين بلندي نگفتي(منظورم شعر نيماييه!)....حسابي دلت گرفته هااااااا!!!!

    اون 37 امين روز پاييز خيلي تو چشمه....قشنگش کرده!

    دمت گرم!
    راستي يه چي ميگم منو نزنيا.....تو چهار ماه پيش به من يه قولي دادي يادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    :))) ديگه بمونه واسه تولدت
    fogholade bood....... khyyyyyyli khyyyyyli ziad ghashang bood.....
    قشنگ بود.......تا حالا شعر هاي نيمايي تو نشنيده بودم.....عجيب بود.....حالا اون مرحوم غير مغفوره کي بود؟
    سلام، بسيار زيبا بود دمتون گرم.
    خداقوت_پيمان


    سلام!

    خب آخه من چند بار بايد بگم شعراتو دوس دارم؟!

    ياسي!!!

    محشري!!!!!

    + ريحانه جووووووووون 
    man k chiizii azash sar dar nayovordam ama b naazar miiiooomad ghashang bashe....!!

    سلام

    من الان تحت تاثير قرار گرفتم ...

    معرکه بود!

    چرا در 37 امين روز پاييز ؟

    پاسخ

    نمي دونم .. حس كردم كه بايد سي و هفت باشه :دي
    بسم الله الرحمن الرحيم

    سلام. چه عجب .... چه عجب..... يواش يواش داشتيم شما رو از ياد ميبرديم. بابا شعرتم حسابي غمگين بود که!!!
    معلومه حسابي حالت خراب بود.

    خداقوت!

    آه خداي من ...

    چه دردناك ...

     <      1   2   3      >