• وبلاگ : سايه گاه خنک تنهايي
  • يادداشت : پرنده هاي قفسي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    عزييييييييييييييييييزم خيييييييييييييليييييييييي قششششششششنگ بووووووود....ببينم خيلي قميشي رو دوست داري؟؟؟؟؟
    البته يه چيزي.....مگه تو اتوبوسم فال ميفروشن.....معمولا تو متروئن ها....ولي جدي ياسي خيلي خيلي قشنگ بود....من اصولا حال خوندن خيلي چيزا رو ندارم هميشه نصفه ول ميکنم اما واسه تو اولين جملتو که خوندم يه چيز باحال بهم دست داد...نتونستم ول کنم.....واي خداي من....
    سلام.
    قشنگ نوشتي...
    ولي چرا جوجه شترمرغ؟ شتر مرغ پرندس؟ قفسيه؟
    مرسي خبرم کردي .
    /
    قفس به اين بزرگي / کاشکي پرنده بودم
    مهم نبود پريدن / ولي برنده بودم
    فرقي نداره وقتي / ندوني و نبيني
    غصه ت ميگيره وقتي / ميدوني و ميبيني
    پرنده هاي قفسي...
    عادت دارن به بي کسي...
    پاسخ

    من چيزي رو كه از اول ايده داستانو رو به ذهنم آورده هيچ وقت آخر داستان تغيير نمي دم . چون نامرديه . جوجه شترمرغا هم كوچولوئن ، دلشون از نامردي مي گيره D:
    + رضا 
    سلام.
    به نظر من که خيلي با تشبيه ميونه اي ندارم يه کم حجم تشبيهاتش زياد بود مخصوصن تو سه چهار جمله اول. ولي در کل خوب بود. همين که کسي تو اين سن و سال بنويسه بسيار بسيار با ارزشه.
    موفق و پيروز باشي
    پاسخ

    چون بيشتر شعر مي گفتم عادت كردم به تشبيه زياد استفاده كردن . ولي به اينم بايد بيشتر دقت كنم . تشكر
     <      1   2