سفارش تبلیغ
صبا ویژن

    

" یکی بود ، یکی نبود " خط می خوره از این ورق های کبود

قصه دنیامو آغاز می کنم

یکی بود ، تنها نبود ....

 

دنیای کوچیک شهر قصه بود

رویای آبی خوبِ سادگی

ناجی خاطره های رنگارنگ

قصه قلبای پاک بچگی

 

واسه آسمون هر مسافری

توی شهر قصه ها ستاره هست

واسه پرواز پرنده از قفس

همیشه این جا یه راه چاره هست

 

یه بغل شکوفه از رنگ امید

هدیه ی بهار شهر قصه ها

طرح یک پنجره رو دل قفس

یه بغل خوشی برای خنده ها

 

این جا تو بهار شهر قصه ها

سفره ای خالی ، لبی بی خنده نیست

دیگه پرواز از دل تنگ قفس

رویا ی دور واسه یک پرنده نیست

  

دل نوشته ای بهاری از خودم

 

  + از این شعر به آسونی نگذرید . آسمون دلای خیلی بچه ها این دم عید ،

محتاج یه بغل ستاره است .

+ عیدتون مبارک

+ دلم واسه هشتاد و نه تنگ می شه .... پر از خاطره های فراموش نشدنی ....

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 89/12/26ساعت 6:34 عصر نویسنده یاسمن | نظر

 

من فکر چشمای تو ام ، تو بی  خیال قلب من
با من بمون ، تنها نرو ، قید همه چی رو نزن

دیگه فکر نمی کنم  ، که یه روزی بر می گردی
به چه قیمتی منو ، به خودت وابسته کردی

ان قدر غمم زیاده که دارم می سوزم این جا
ولی تو خیالتم نیست که دارم می میرم این جا

قلب من آروم نمی شه ، از روزی که رفتی بی من
دیگه برگشتی نداره ، می دونم دلگیری از من

من فکر چشمای تو ام ، تو بی خیال قلب من
با من بمون ، تنها نرو ، قید همه چی رو نزن

 اگه به تو نمیرسم این دیگه قسمت منه
نخواستم اینجوری بشه این از بخت بد منه

قد یه دنیا غم دارم اگه نبینمت یه روز
چطور دلت اومد بری ؟ عاشق چشماتم هنوز

فکر نمی کردم که یه روز اینجوری تحقیر بشم
به جرم دوست داشتن تو اینجوری تنبیه بشم

قد یه دنیا غم دارم اگه نبینمت یه روز
چطور دلت اومد بری ؟ عاشق چشماتم هنوز

دار و ندارمـــو میدم ولی تو چشماتو نبر
دار و ندار من تویی به گریه های من نخند

از همه دنیا من فقط دلخوش تو بودم ولی
دلخوشی تو نبودم دوســم نداشتی یکمی

 

 

 

+ به من می گن وبلاگ نویس فعال !

مخلوط کردن دو تا شعر به این خوشملی که کار هر کسی نیست آخه !!


+ تاریخ پنج شنبه 89/12/19ساعت 5:40 عصر نویسنده یاسمن | نظر

 

حراج کردم همه رازهایم را یک جا

دلقک شدم با دماغ پینوکیو

و بوته گونی به جای موهایم

آری گلم

دلم

حرمت نگه دار

که این اشکها خون بهای عمر رفته من است

سرگذشت کسی که هیچ کس نبود

و همیشه گری می کرد

بی مجال اندیشه به بغض های خود

تا کی مرا گریه کند؟ و تا کی ؟!

و به کدام مرام بمیرد

آری گلم

دلم

ورق بزن مرا

و به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع میکند

با سلام

و عطر آویشن

 

 

شعر از حسین پناهی

نقاشی از سهراب سپهری

یه دنیا احساس از من

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 89/12/12ساعت 6:14 عصر نویسنده یاسمن | نظر