من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون دوباره می رسد به گوش من صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان ...
باید تور رو پیدا کنم ...
پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم می گیرم دستتو احساسمو باور کنی
باید تو رو پیدا کنم
شاید هنوزم دیر نیست
تو ساده دل کندی ولی
تقدیر بی تقصیر نیست ...
خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که از آن آگاه است ....
ما که در خلوت خود جا ماندیم
در خروش نفس پنجره ها
بی خبر ، ساکت و تنها ماندیم
باده را باد به آبادی فردا برده است
ما اسیر قفس امروزیم
واژه ی آبی دریا مرده است
آسمان شعر سحر می خواند
رنگ حرف و کلماتش زخمی است
در همین نزدیک ، بالا سر ِ ما می بارد
ما به دنبال چه کس می گردیم ؟
یک نفس صبح به پیراهن یوسف باقی است
منتظر خواهد ماند تا که ما برگردیم
دل نوشته ای از خودم