ای کودک خسته افتاده از نفس
روییده در کنار خار و رها گشته در قفس
هر شام خسبیده در بغل سنگریزه ها
هر بام بنشسته در صف اندوه دیده ها
من با تمام خویش تورا یاد می کنم
ای غزه روزهاست که فریاد می کنم
بره اسیر و گرگ رها گشته ناگهان
هم کیش از رها شدن گرگ در فغان
دامن ز کودکان فلسطین دریده اند
گویا که خردی اینان ندیده اند
ای آسمان نگاه و صبوریت تا کجا
این قوم می برد بشریت به نا کجا
پشت تمام قامت عالم خمیده گشت
امکان آدمیت آدم ندیده گشت
ای کاش خنجر قابیل می شکست
یک بوسه بر دل هابیل می نشست
اما دریغ که کاشکی بهانه است
گویی که قصه و طنز و فسانه است
چشمان غزه غمزده از داغ لاله هاست
موسیقی اش فغان و دبکه اش آواز ناله هاست
هرگز مباد خم شدنت ای شهر قهرمان
با قلب خسته در دل جغرافیا بمان
این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟
کجاست انتقام گیرنده خون لاله های سرخ کربلا ؟
این جا کربلایی دیگر بر پاست ...