چشم هایت را آهسته ببند
آسوده بخواب بابای مهربانم
می دانم شانه هایت دلتنگ کیسه های نان است
می دانم دست هایت دلتنگ آرامشِ لا به لای موهای یتیمان است
اما ، امشب را ...
آسوده بخواب بابای دل شکسته ام
امشب
چاه برایت لالایی می خواند
و این بار تمام نخلستان
بر ناله های چاه در اعماق قلب تو ، اشک می ریزد
شمشیر در فرق شکسته ات از شرم آب می شود
و محراب کوفه را در خون پاکت غسل می دهد
آسوده بخواب بابای مظلومم
نگران چشمان منتظر
و دل های گرسنه نباش
امشب
یتیمان جهان خود ، کاسه به دست به دیدارتو می آیند
کاسه هایشان شیر ندارد
اما
با اشک چشم های کوچک
و عکس گرفته ی ماه
پر شده است
+ دل نوشته ای از خودم