سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

خبر آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که از آن آگاه است ....

 

ما که در خلوت خود جا ماندیم

در خروش نفس پنجره ها

بی خبر ، ساکت و تنها ماندیم

 

باده را باد به آبادی فردا برده است

ما اسیر قفس امروزیم

وا‍ژه ی آبی دریا مرده است

 

آسمان شعر سحر می خواند

رنگ حرف و کلماتش زخمی است

در همین نزدیک ، بالا سر ِ ما می بارد

 

ما به دنبال چه کس می گردیم ؟

یک نفس صبح  به پیراهن یوسف باقی است

منتظر خواهد  ماند تا که ما برگردیم

 

 

دل نوشته ای از خودم

 

 

 

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 89/11/7ساعت 7:11 عصر نویسنده یاسمن | نظر